نسیم سحر/لاله گون

کمی ساده کمی زیبا کمی این ور تر از کوچه کمی بالاتر از دنیا بیا با من

کمی ساده کمی زیبا کمی این ور تر از کوچه کمی بالاتر از دنیا بیا با من

۴ مطلب با موضوع «شعر های دلم» ثبت شده است

دل که می شکند

دل که می گیرد

مرهمی نیست

غمخواری نیست که بشنود و ملامت نکند

بشنود و نگوید

بشنود و بدتر از بد نکند

با سخنان زیبایش ناگاه خنجری در دل فرو نبرد

اما خدایی هست که گر هزار گنه کردی

می گوید بنده ام ناامید نباش از رحمت ام

خدایا، تمام کسم، یگانه ام، معبودم،مرهم غم های نگفته ام

بجز مهربانی ات دل به مهربانی کس ندارم

دستم را در دستانت می گذارم آنگاه که جز آستانت، آستانی ندارم

درها زدم، اما دری به سویم باز نشد

مهربانا در مهربانی ات به رویم بگشا

گشودی،فراخ تر اش کن، دل امان گریه ندارد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۷
بهار آسمان

چه محتاج نگاه مهربانم.........................چه محتاج نگاهی از سوی یارم

چه ناگفته ها بر دل نهادم.....................چه سوز ناله ها بر دل که دارم

چرا نالیدن من بی صدا بود.....................چرا اشک دل من در خفا بود

چرا در گفتنم گوشی ندیدم....................چرا با مهر خود رویی ندیدم

چرا آن نیشتر بر جان من رفت..................چرا آن زهر خنجر بر ستم رفت

چرا تهمت به جان من نهادند..................چرا شرمی ز تهمت بر نا نهادند

چرا جانم شده لبریز از غم.....................چرا آه از نهادم آید هر دم

چرا با خود نگویم من ز مستی................ز مستی می پرستی راز هستی

چرا یاری چو او را من نگیرم....................چرا آرامش خود ز یاد او نگیرم

چرا آخر من اینگونه هستم....................به دل غمگین و دل افسرده هستم..

-----------------------------------------------------------------------------------------

شبی دل سوی او کردم به زاری..................به فریاد شکسته در گلو، گفتم به آهی

مهربانا، مانده ام در غربت و بی کس و کاری

----------------------------------------------------------------------------------------------

در این سرای بی کسی، قلندران خوش سخن

به نفر و کین و آرزو چه ها که با دلم نمی کنند

پ.ن: برونگرا و خوش حرف بودن اونایی که حرف مفت میزدن 


پ.ن: اشاره به حرف و حدیثایی که تو خابگاها خیلی زود درمیاد..و اینا تا ترم آخر برای من موند

و من تو اوج ناراحتی ...فقط حرف نمی زدم...و اشک می ریختم تنهایی ...من می ریختم تو خودم ناراحتی ام رو

خدایا ممنونم از اینکه همیشه هوامو داشتی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۰
بهار آسمان

دلکی دارم من

پاک

آرام

پرذوق

می سپارم آنرا به کسی که بداند دل چیست،سخنش

درونش چیست

می سپارم آنرا به همان خوب بزرگ

به همانی که مرا جان دادست و به هر کار آگاه تر است از خود من

دلم را می سپارم به خدا

و نیک می دانم که جز او

هیچ کسی لایق قلب و جان ، بندگانش نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۳
بهار آسمان

 

جانم گواهی می دهد دل مرده است

برخیز ای جانم که این دل مرده و پژمرده است


یاد معبودش نکردست چند وقتی است

یاد جانان اش به یغما  رفته است


دل غریب است و زغربت آسی است

زین به هر شاخه و بت آویخته است


پی ریسمان می دود و نمی داند که

خدایش از ریسمان محکم او را رها نکرده است


از برای مردمان می دود می خواند می گذراند وقت

اما در پریشانی به یاد خدا افتاده است

ای دریغا ...ای دریغا


روز تولدم که دلم گرفته بود اینو نوشتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۴
بهار آسمان