غربت
غربت یه واژه ای که نمیشه گفتش باید حسش کنی تا بفهمی...امام رضای غریب رو زیاد شنیده بودم اما خدایی این غریب اش برام فقط یه واژه بود. تا اینکه خودم تجربه اش کردم!
غربت یه جایی هست که فقط خودتی و خودت و خدا
غربت یه جایی که هزاری هم دلت گرفت جایی نیست که بری و مطمئن باشی و با خیال راحت سرت رو توش بزاری
غربت یه جایی که مردم اش یه جور دیگه بهت نیگا می کنن
یه عده میخوان سر از کارت دربیارن با فضولی شون. یه عده فکر اینن که چطوری سرکیسه ات کنن و جیبت رو خالی. یه عده کمبودهای روحی و روانی و عقده هاشون رو نشون می دن بهت مخصوصا اگه بچه یه شهر بزرگ باشی. و مقصر می دونن تو رو به خاطر اینکه یکی از شهری که تو توش بودی با اینا بد تا کرده یا ...نه دیگه باید عقده اش رو سر یکی دیگه که تو باشی خالی کنن!
الان که خوب فکر می کنم می بینم عرب جاهلیت هنوز از بین نرفته هست حتی بین ماها که ادعاها داریم..شهر من فلان شهر تو بهمان.
غریب که باشی طرف مغازه دار و تاکسی اش و.. سوبل قیمت باهات حساب می کنه چون از قیافه ات و لهجه داشتن و نداشتنت می فهمه مال اونجا نیست و از هفت دولت راحته که چجوری قیمت رو برات ببره بالا
غریب که باشی دلت که میگیره برای آسمون باید درد و دل کنی
غریب که باشی اگه لنگ بمونی سر دوزار همه پا پس می کشن مبادا کلاه برداری کنی ازشون
اما .اما .اما. هنوزم توی این غربت و بی کسی آدم هایی هستن که بوی ناب آدمیت میدن . و من حس کردم این آدم ها رو با همه وجودم
تو غربت یاد گرفتم که من من..فقط یکی رو اونجا دارم که می تونم بهش تکیه کنم اونم خدای منه .می دونم وقتی برم کسی رو ندارم .آدم ها هستن ولی برای خودشون . خدایا تو غربت هوامو داشته باش. خدایا محتاج هیچ آدم نامردی منو نکن .خدایا به امید خودت