دلم گرفته
عجیب امشب دلم گرفته..دلم تنگه ..برای خودم ..برای خونوادم....پیششونم ولی انگار نیستم
یاد غربت افتادم..و نمی دونم چرا قدر الان رو نمی دونم
یاد آدمایی افتادم که هم جنس و هم سن بودیم و لی ...ای کاش خدایا گذار آدم به این جماعت نیفته
از دیشب تا حالا یاد محکوم های اعدامی افتادم....دادگاه میزارن براشون...وکیل دارن ..خودش حق دفاع دارن...اما اونا چی...حتی حق دفاع هم ندادن...یه طرفه رفتن به قضاوت ....و من احمق دلم برای اینا می سوخت...به خاطر اینا چقد به خودم سختی دادم......تقصیر منم هست
اونجایی که دلم برای دیگران بیشتر از خودم می سوزه....!! ملت منفعت طلب اند و من!!!!!!!
اراده می کنم خودم رو درست کنم...دیگه نمی خوان بازیچه بشم.دیگه بسه.......کافیه....
اما ....دوست نه دشمنم نه....هم دوره ای های من.......چند ماه گذشته ولی نمی تونم نه ببخشم نه فراموش کنم
بد حسیه....
ای کاش حتی فکرم هم سمتشون نمی رفت
شهرستانی اند اما از صد گرگ غافله بدترن...یا فکر می کنن زرنگ اند و میخوان سر کیسه کنن
یا فکر می کنن کلاهبرداری و دوزار موقع ضرورت هم برات مرام نمی زارن
اما خدا پدر دسته سوم رو بیامرزه که اگه نبودن من دق کرده بودم تو غربت
یه چیزی رو خوب شیر فهم ام شد این دو ترمی که اونجا بودن .....کلاه ام رو بدجور بپام که گرگ های به ظاهر گوسفند زیادن
بار سنگین شهریه دانشگا از دوشم برداشته شد ......بلاخره با وام شهریه دادم بقیشو...
خیالم راحت شد..چقدر سختی کشیدم.....تا به این وام رسیدم....همش رفت..باز شکر
نزدیک امتحاناست....تلاشم رو کردم.....خدایا کمکم کن..